آمار سایت

قالب وبلاگ

کد نمایش آب و هوا

کد نمایش آب و هوا

آمار سایت

قالب وبلاگ

تیر 90 - ستاره سهیل


ساعت فلش

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد نمایش آب و هوا

کد نمایش آب و هوا

[ و او را از ایمان پرسیدند ، فرمود : ] ایمان بر چهار پایه استوار است ، بر شکیبایى ، و یقین و داد و جهاد . و شکیبایى را چهار شاخه است : آرزومند بودن ، و ترسیدن ، و پارسایى و چشم امید داشتن . پس آن که مشتاق بهشت بود ، شهوتها را از دل زدود ، و آن که از دوزخ ترسید ، از آنچه حرام است دورى گزید ، و آن که ناخواهان دنیا بود ، مصیبتها بر وى آسان نمود ، و آن که مرگ را چشم داشت ، در کارهاى نیک پاى پیش گذاشت . و یقین بر چهار شعبه است : بر بینایى زیرکانه ، و دریافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان . پس آن که زیرکانه دید حکمت بر وى آشکار گردید ، و آن را که حکمت آشکار گردید عبرت آموخت ، و آن که عبرت آموخت چنان است که با پیشینیان زندگى را در نوردید . و عدل بر چهار شعبه است : بر فهمى ژرف نگرنده ، و دانشى پى به حقیقت برنده ، و نیکو داورى فرمودن ، و در بردبارى استوار بودن . پس آن که فهمید به ژرفاى دانش رسید و آنکه به ژرفاى دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید ، و آن که بردبار بود ، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامى زندگى نمود . و جهاد بر چهار شعبه است : به کار نیک وادار نمودن ، و از کار زشت منع فرمودن . و پایدارى در پیکار با دشمنان ، و دشمنى با فاسقان . پس آن که به کار نیک واداشت ، پشت مؤمنان را استوار داشت ، و آن که از کار زشت منع فرمود بینى منافقان را به خاک سود ، و آن که در پیکار با دشمنان پایدار بود ، حقى را که بر گردن دارد ادا نمود ، و آن که با فاسقان دشمن بود و براى خدا به خشم آید ، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخیز وى را خشنود نماید . و کفر بر چهار ستون پایدار است : پى وهم رفتن و خصومت کردن و از راه حق به دیگر سو گردیدن و دشمنى ورزیدن . پس آن که پى وهم گرفت به حق بازنگشت ، و آن که از نادانى فراوان ، خصومت ورزید ، از دیدن حق کور گشت ، و آن که از راه حق به دیگر سو شد ، نیکویى را زشت و زشتى را نیکویى دید و مست گمراهى گردید ، و آن که دشمنى ورزید راهها برایش دشوار شد و کارش سخت و برون شو کار ناپایدار . و شک بر چهار شعبه است : در گفتار جدال نمودن و ترسیدن و دو دل بودن ، و تسلیم حادثه‏هاى روزگار گردیدن . پس آن که جدال را عادت خود کرد ، خویش را از تاریکى شبهت برون نیاورد ، و آن که از هر چیز که پیش رویش آمد ترسید ، پیوسته واپس خزید ، و آن که دو دل بود پى شیطان او را بسود ، و آن که به تباهى دنیا و آخرت گردن نهاد هر دو جهانش را به باد داد . [ و پس از این سخن گفتارى بود که از بیم درازى و برون شدن از روش کارى که در این کتاب مقصود است نیاوردیم . ] [نهج البلاغه]

فال حافظ

ستاره سهیل
سفارش تبلیغ
درباره



ستاره سهیل

وضعیت من در یاهـو
کا مبیز
سلام بر دوستان عزیزم من کامبیز 25ساله از ماهدشت هستم این وبلاک برای بهترین و تنها کسی که وار د زندگیم شده تنظیم می کنم کا مبیز
پیوندها
قاصدک
جزین
عشق سرخ من
یاوران کتاب
سکوت خیس
سایه
سکوت ابدی
هم نفس
حقوقی و فقهی
أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون
رنگین کمان
حباب خیال
سفیر دوستی
ستاره
دلنوشته ها
.: شهر عشق :.
دنیای کامپیوتر و شبکه
بچه ها من تنهام!!!کمک
مهاجر
عشق گمشده
جوجولی
آموزشی- روانشناسی
درس های زندگی
قافیه باران
من.تو.خدا
حرم الشهدا
بنفشه ی صحرا
کلبه تنهایی
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
جبهه فرهنگی امام روح الله مازندران محمودآباد
مرگ عاشق
مکاشفه مسیح
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
بی خیال بابا بخند
کنج دلتنگی های من!
اصولی رایانه
روستای چاهک
نبض شاهتور

می گذره ...
دفتر خاطرات من
عدالت جویان نسل بیدار
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
اللهم عجل لولیک الفرج
مهنازوپسراش
دنیای شادی
خوش مرام
خورجین عشق
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک...
*ایستگـــــــــــــــــــــــــــاه انـــــــــــــــــــــرژی*
دلگویه های دو خادم
« تندیس تک »
غلط غو لو ت
Cyberom UTM
بهار صداقت**
هنوز مال منی
زازران همراه اخر
عشق یعنی همه چیز
امیررضا حسنی
zoheir
آهنگهای بروز دنیا
هیچستان
برای خودم
ستاره خاموش
دوست خوب
اسمس بارون
جیگر نامه
* گل نرگس *
روستای الله آباد( تربت حیدریه)
جیگر طلا
سه ثانیه سکوت
طعم مهربانی
ایستگاه دلتنگی
جوک و خنده
خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی
شرکت مدرن سازه توربین(ساختمان سازی (برادران جلیلی))
آسمانی ها
آشنا
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
شیطون
آسمون عشق
خورشید نی ریز
انجمن تربیت بدنی
عسل....
جبهه مدیریت
ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ
تنها یک رویا
تنهایی
هر چی بخوای

بمب خنده
همه چیز اینجاست
تنها
کلینیک گیاهان آپارتمانی
زنبورعسل
عاشقانه
یکی بود هنوزهم هست
باران
sayeh.
منتظر عاشق
اهسته اهسته
دنیای این روزای من...
عاشقانه ها
جوونی کجایی...
روانشناسی _ مطالب جالب
شرکت نمین فیلتر
خرسند
همه چیز از همه جا
نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا )
جست وجوگر
کسب درآمد با مشاهده تبلیغات
ماه آسمون من
نور خدا
اس ام اس عاشقانه
تنهایی تنها...
داستان های زیبا وخواندنی
اس ام اس های خوشگل
دوست داشتنی
تنهایی من
عاشقانه
صبح صادق: وبلاگ خصوصی علی محبی
سلام خوش اومدین
پسر شمالی
بهترین اسلحه:عشق
دنیای نفیس
رنگارنگ
وابستگی
زهرا70
دلتنگی
عشقولانه ها
عاشقانها
پرنیان
بی صدا میخوانمت
سایه
قصه ها وافسانه های ملل
کلام راسخ
یه دنیا دلتنگی
نفوذی
دوست من
تنهایی
کیوکوشین کاراته
عشق بی انتها
عشق من عاشقتم
یاس کبود فاطمه
راه بی پایان..
همدردتو
دلنوشته های من
اصلاحات اساسی
0761
عشق آسمونی
برنامه نویسی پیشرفته - ساخت برنامه های حسابداری
دل تنگی های فهیمه
درد دلهای جوونی
هرجوردوست داری!
دنیای امروز
آرشیو یادداشت‌ها

.آموخته ام که همیشه کسی هست که به ما احتیاج دارد

.

.آموخته ام که هیچ وقت هیچ وقت قضاوت نکنم.

.آموخته ام که انسان های بزرگ هم اشتباه می کنند.

.آموخته ام که همیشه همیشه بخندم.

.آموخته ام که هرگز نگذارم کسی عصبانیتم را ببیند.

.آموخته ام که به انسان ها مانند سکوی پرتاب نگاه نکنم.

.آموخته ام که هرگاه که ترسیده ام ،شکست خورده ام.

.آموخته ام که غرور انسان ها را هرگز نشکنم.

.آموخته ام که هرگز وابسته کسی نباشم...

 نظر یاد نره/


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/26:: 12:35 عصر     |     () نظر

خسته بود، ساعت پنج صبح بلند شده بود و رفته بود سر کار و الان ساعت چهار و نیم بعد از ظهر بود. داشت کارهاشو جمع و جور می کرد و آماده می شد که بیاد خونه که یهو موبایلش زنگ زد. صفحه موبایلشو نگاه کرد تا ببینه کیه. آره خودش بود. با خوشحالی کلید سبز رنگو زد و گفت "سلام مهربون دوست داشتنی من" و جواب شنید "سلام". همیشه همینجور بود. همیشه سعی میکرد از جمله های عاشقونه استفاده کنه ولی زیاد جمله های عاشقونه نمی شنید. البته از این موضوع ناراحت نبود چون میدونست که "زن مظهر ناز است و مرد مظهر نیاز" و کشیدن ناز اونیکه همیشه براش ناز میکرد و دوست داشت. بهش گفت"خانومی قشنگم چقدر خوب کاری کردی زنگ زدی، می دونی که وقتی صدای لطیفتو می شنوم همه خستگی ها از تنم می ره بیرون؟" و شنید"آره بابا".

-         خوب ملوسکم جی شد که یهو یاد ما کردین؟

-         آخه پیش هیلا ام. می خواستم باهاش حرف بزنی.

-         یعنی دلت برام تنگ نشده بود؟

-         نه، پریروز دیدمت

-         ولی من خیلی دلم برات تنگ شده.

-         ولش کن، بیا با هیلا حرف بزن.

-         ولی من میخوام با تو حرف بزنم

-         گوشی....

و بی توجه به حرفش گوشیو داد به هیلا. بهش برخورده بود ولی چون دوسش داشت نمی خواست چیزی بگه که ناراحتش کنه. می ترسید اگه اعتراض کنه ممکنه اونو از دست بده. نه... حتی فکر از دست دادنشو هم نمی تونست تحمل کنه چه برسه به حقیقتشو.

       - سلام.

       - سلام، شما هیلایید؟

       - آره

       - خوشبختم.

       - منم

       - بهتون تبریک میگم که همچین خاله ای دارید. خیلی دوست داشتنیه. من که واقعا دوسش دارم.

       - الکی نگو، شما پسرا همتون اول به آدم می گین که "دوست دارم، عاشقتم، تو تنها کسی هستی که من باهاشم" و ازین حرفا ولی یه مدت که می گذره فیلتون یاد هندستون می کنه.

       - ببین، من الان خستم، حوصله بحث کردن با شما رم ندارم. میشه خواهش کنم گوشیو بدین به خالتون؟

 

و با یه لحن تمسخر آمیزی می شنوه "فعلا"...".

دوباره صدای کسیو که خیلی دوست داشته می شنوه:

-         باحاش حرف زدی؟

-         آره متاسفانه

-         ازش خوشت اومد؟

-         منظورت چیه؟

-         نمی خوای باحاش دوس شی؟

یهو حس کرد یه پارچ آب سرد ریختن رو سرش.

 

-         چی داری میگی؟ اصلا میفهمی؟

-         آخه خیلی دوس داره یه دوس پسر دلشته باشه.

 

دیگه تحملش تموم می شه. یه لحظه به سرش می زنه قطع کنه. ولی می بینه فایده ای نداره، چون بعدش باید کلی منت کشی کنه تا دوباره دلشو بدست بیاره. بهش گفت:

 " مثل اینکه من هرچی به تو می گم دوست دارم تو اصلا باور نمی کنی. بابا من چه جوری بهت بگم که به اندازه همه آسمونا دوست دارم؟ چرا با من اینجوری می کنی؟"

 

-         "آخه میدونی چیه؟ امروز با هیلا رفته بودیم فلکه دوم یه دوری بزنیم که یه زانتیاییه برامون بوق زد. ما هم یخورده ناز کردیمو بعدش سوار شدیم. نمی دونی چه پسر با مزه ای بود. برامون کلی جک بی ادبی گفت. ما هم خجالت می کشیدیم هم خوشمون می اومد. آخر سر بمن گفت که می خواد باهام ازدواج کنه. منم شمارشو ازش گرفتم. الان هم چون دلم برای تو می سوزه که می خوای منو از دست بدی می خوام با هیلا دوستت کنم. اونم دختر خوبیه ها. تازه از من خوشگل ترم هست."

 

دیگه نمی تونست تحمل کنه. سرخ شده بود. دستاش می لرزید. می خواست یه چیزی بگه ولی زبونش بند اومده بود. همونجا روی زمین نشست. موبایلشو از گوشش جدا کرد و نگاهش کرد. یه صدای نامفهومی از توش می اومد ولی دیگه نمی خواست بفهمه اون صدا چی می گه. کلید قرمز روی گوشی رو زد.

فقط فکر می کرد:

"بعد از اینهمه وقت آخه چرا؟ منی که حتی یه بارم اونو از خودم ناراحت نکرده بودم آیا واقعا" این مزدم بود؟ یعنی توی این مدت که من فکر می کردم فقط مال منه سوار چند تا ماشین دیگه شده بود؟ چند نفر دیگه رو داشت؟ شاید اشتباه از من بود که هیچ موقع خودم نبودم و همیشه اونی بودم که اون می خواست."

 

<< راستشو بخواید من که فکر می کنم همیشه خوب بودن خیلی بده >>

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/26:: 12:24 عصر     |     () نظر

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ...

فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته ...

شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت ...

فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت ...

خدا گفت : دیگر تمام شد ... دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود ...

زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است ... و

فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان برایش کوچک .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/26:: 12:21 عصر     |     () نظر

رفتی و عشق منو باز توی قلب من ندیدی
روی این دل شکسته خطی از غصه کشیدی
 
برای بریدن از من تو فقط داشتی بهونه
خواستی تو قلبو دل ما عشقی باقی نمونه
 
حالا که اون قلب سردت تن خستمو رها کرد
دیگه نیستی تا ببینی غصه با دلم چه ها کرد
 
بعد تو فقط می مونه واسه چشمام اشک و زاری
نمی دونستم می تونی پا رو احساسم بزاری
 
دیگه بعد از تو دوباره من می شم بی اشیونه
چرا اون تیر نگاهت قلبمو گرفت نشونه
 
برای به تو رسیدن واسه قلبم دیگه دیره
دل بی قرار و تنهام باز بهونتو می گیره

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/26:: 12:21 عصر     |     () نظر

بوسه یعنی وصل شیرین دو لب

 

بوسه یعنی عشق در اعماق شب

بوسه یعنی مستی مشروب عشق

بوسه یعنی آتش و گرمای تب

بوسه یعنی لذت از دلدادگی

لذت از شب لذت از دیوانگی

بوسه یعنی حس خوب طعم عشق

طعم شیرینی به رنگ سادگی

بوسه یعنی آغازی برای ما شدن

لحظه ای با دلبری تنها شدن

بوسه آتش می زند بر جسم و جان

بوسه بر می دارد این شرم از میان

بوسه یعنی شادی شورو نشاط

بوسه یعنی عشق خالی از گناه

بوسه یعنی قلب تو از آن من

بوسه یعنی تو همیشه مال من


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/26:: 12:18 عصر     |     () نظر

  تا حالا شده عاشق بشی ولی دلت نخواد بدونی ...

 

           تاحالاشده تمام شب گریه کنی بدون اینکه بدونی چرا...

           دلت بخوادتاصبح بیداربمونی ولی بدونی به جایی نمیرسی...

           تا حالاشده رفتنشوتماشاکنی ولی نخوای بره بعدآروم تودلت بگی:

                                                          دوستت دارم،

                                     امانخوای بدونه

                                    تا حالا شده؟؟؟

                             من شدم امیدوارم تو نشی

لطفا نظر یادتون نره

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/23:: 9:16 عصر     |     () نظر

تو زیباتر زگلهایی،

تو رعنایی تو بی تایی،

تویی اینک همه آنچه که من دارم،

فدایت باد جان من اگر آن لایقت باشد.

 

تو را من دوست می دارم فزونتر از همه عالم،

فزونتر زانچه می دانی و می بینی که من دارم،

تو آخر گشته ای کل وجود من.

 

تویی رویای شیرینم،

تورا در خواب می بینم،

عزیزی تو برای من،

تو یادت مانده در یادم،

به تنهایی و زیبایی.

 

سخنها گویمت اما تویی خاموش و بی نجوا،

جوابم گو جان من،

من اینجا یکه و تنها،

به دور از چشم مست تو،

به غمگینی کرفتارم.

 

کنم دل خوش به تصویرت،

شوم خیره به عکس بی مثال تو،

به چشمان پراز مهر و صفای تو،

به روی روشن چون قرص ماه تو،

به ابروی کمان و دیده چون تیردان تو،

به لبهایی که هیچش عیب و ایرادی نشاید گفت جز قتلگاه من،

 

برآوردم سر از عکست،

شدم بیرون ز رویای سپید خود،

بدیدم ناگهان اینک بود یک ساعت کامل که من محو تماشای جمال بی مثالت گشته بودستم.

 

قسم خوردم به روی بی مثال تو،

به چشمان پراز مهر و صفای تو،

به روی روشن چون قرص ماه تو،

به ابروی کمان و دیده چون تیردان تو،

که گر اندر سرم یک لحظه امید وصالت را نمی دیدم،

همان یک لحظه کافی بود

تامرگم فرا آید.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/23:: 9:13 عصر     |     () نظر

 

این متن رو یکی از دوستام برام فرستاد. اولش چون دیدم در آن جنبه های نزاکت رعایت نشده نمی خواستم بزارمش تو وبلاگ، ولی بعدش دیدم واقعا" حیفه که از خوندن این متن محرومتون کنم.

قبلا" به خاطر الفاظ دور از ادب ازتون معذرت می خوام.

:: :: زندگی یعنی ...

زندگی یعنی جمع کردن کاغذ پاره.
وقتی به دنیا میای واسه اینکه با بقیه گوسفندای کدخدا* قاطی نشی، رو یه تیکه کاغذ پاره اسم خودت و بابا ننتو مینویسن که یجوری شناخته بشی و معلوم بشه کس و کارت کین و متعلق به کدوم آغُلی!
حالا دیگه همه چی به اونجای اوس کریم* مربوطه که تورو کجا بندازه و ورق پاره ای که اسمتو روش مینویسن مال کدوم خراب شده باشه. اگه خر شانس باشی و اوس کریم اون روز رو حال باشه میفتی یه جاهایی که بقیه به رنگ جلد کاغذ پارتم* حسودی میکنن و آرزوشونه که بیان تو آغلتون*!
اگرم که اوس کریم اون روز شاکی باشه و بهش نساخته باشه و با تفی که تو اون گِل مخصوص کرده حال نکرده باشه، دیگه فاتحتو بخون. اگه یه تَه مونده شانسی هم داشته باشی تو یه مملکت اسلامی میفتی! وگرنه که سر از شاخ آفریقا در میاری و قاطی باقالیا باید یه عمر زندگی کنی.
در هر دو صورت اون خوش شانسایی که گفتم، ورق کاغذ پاره شمارو واسه پاک کردن دَر کونشونم قبول ندارن و باید با فلاکت تو آغلی که هستی زندگی کنی و قاطی بقیه گوسفندا بشی و مثل اونا بشی، اگرم نخوای که دهن خودت صاف میشه و بس. تازه سگ گله هم ممکنه کونت بذاره.
یه مدتی میگذره و وقتی
?
سال از تولدت گذشت تازه دردسرت شروع میشه.
باید بری و یه سری کاغذ پاره رو پشت سر هم جمع کنی تا از قافله عقب نمونی. به ترتیب مدارک ابتدایی و راهنمایی و دیپلم که جنس کاغذ این آخریه یه خورده کلفت تره و از بقیه کاغذ پاره هایی که تاحالا جمع کردی با ارزش تره. فقط بدیش اینه که موقع استفاده در توالت و بعد از ریدن کلفتیش یه خورده اذیت میکنه.

بعد از اون میری دنبال یه کاغذ پاره دیگه. کون و دهن و لنگ و پاچه رو بدون هیچ لذتی جـِــررررررر میدی که بری دانشگاه، میری و میای و واسه اون کاغذ پاره حتی تا اون سر طویله* هم میری و قاطی باقالیای پشت کوهی ?-? سال عمر نازنین رو هدر میدی که آخرش بهت اون تیکه کاغذ پاره* رو بدن. اونم تازه با هزار تا منّت! وقتی گرفتیش یاد اووووون همه سال کون پارگی و اوووون همه خرج و … میفتی و میبینی که به درد پاک کردن همون کون پاره ایم که واست مونده نمیخوره. میبری و میندازیش کنار بقیه اون کاغذ پاره ها.

این وسط یه سری کاغذ پاره هم جمع کردی که کلکسیونت کامل تر بشه. مثل گواهینامه ماشین و خر و اَستر و … یه سری هم سر اونا کونتو خون میارن که آخرش اون کاغذ پاره ها نصیبت بشه و کلکسیونت کاملتر!

بعد از اینکه مدرکو ردیف کردی میری دنبال کار،‌ اونم واسه اینکه کاغذ پاره های سبزی* که همه واسه جمع کردنش کون خودشون که هیچی کون بقیه رم واسش جر میدن رو بدست بیاری. هی جون میکنی و جون میکنی، هر کاری رو میکنی که بیشتر کاغذای سبز رو درو کنی.
بعدم واسه اینکه کلکسیونت کاملتر بشه با سبزایی که جمع کردی میری و یه سری ورق پاره دیگه ردیف میکنی! به اون ورق پاره ها میگن سند. انواع و اقسامشون رو جمع میکنی و واسه اینکار خودتو جر میدی.

بعد از یه مدت میبینی که به به چه خبره!! یه ورق پاره داری که مال آغُلته*، یه ورق پاره مال الاقی که سوارش میشی، یه ورق پاره واسه آغُل تابستونی، یه ورق پاره واسه آغُل زمستونی، یه ورق پاره واسه گوشکوبی* که دستته و … (تعداد این ورق پاره ها بسمت بینهایت میل میکنه.)
بعدم میری و یه گوسفند دیگه رو خَر میکنی و میاریش و تو یه تیکه ورق پاره سند جفتتون رو به نام هم میزنن و تا آخر عمر افساراتون رو میبندن بهم. بعدم سرمست از این ورق پاره ای که به دست آوردی با جفتت خرامان در دشت و دَمَن جفتک میندازی.

بعد از یه مدت هم (?ماه بعد) تو صف ثبت احوالی که واسه توله هات همون ورق پاره کذائی رو بگیری و اونارم در عیش خودت سهیم کنی، اونام نمیدونن که تو چه چرخه احمقانه ای قراره گیر کنن!

بعدم تا آخر عمر جون میکنی و ورقای سبز رو روهم روهم میچینی که اهالی آغل در ناز و نعمت باشن.

آخرم میمیری و میندازنت تو یه سوراخ بوگندو که صفا کنی!
ورق پارتم سوراخ میکنن و میندازن جلوی سَـگا،‌ دیگه نه تو وجود داری نه کاغذ پارت!!

(فرهنگ لغات)

کدخدا = خدا
اوس کریم = خدا
کاغذ پاره (در اینجای متن) = شناسنامه
آغُل (در اینجای متن) = کشور
طویله = ایران
کاغذ پاره (در اینجای متن) = لیسانس
کاغذ پاره های سبز = اسکناس هزاری منقّش به عکس آقا
آغُل (در اینجای متن) = خونه، ویلا
گوشکوب = موبایل

  

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/23:: 9:11 عصر     |     () نظر

اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی

  تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد

  اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی

  و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی

  اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی

  تا من بر سکوت نگاه تو

  رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم

  ای کاش می دانستی

 اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی

  که این غریبه تنها ، جز نگاه معصومت پنجره ای

  و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد

  ای کاش می دانستی

  اگر می دانستی که جقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی

  همه ان چیزها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای

  و سالها برایش گریسته ای

  اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

  همه آن چیزها که در بندت کشیده رها می کردی

  غرورت را ..... قلبت را ..... حرفت را

  اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

  دوستم می داشتی

  همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد

  کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم

  و مرا از این عذاب رها می کردی

  ای کاش تمام اینها را می دانستی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/23:: 8:39 عصر     |     () نظر

 بغض نکن ، گریه نکن ، اگرچه غم کشیده ای                             

 

  برای من فقط بگو ، خواب بدی که دیده ای

 

  اگر که اعتماد تو بدست این و آن کم است                                                                     

تکیه به  شانه ام بده ، که مثل صخره محکم است

 

   به پای صحبتم بشین ، فقط ترانه گوش کن                                                                      

جام به جام من بزن ، جان مرا تو نوش کن

 

  تورا به شعر می کشم ، چو واژه خلق می شوی                                                             

 مرگ فرا نمی رسد ، تو تازه خلق می شوی

<\/h1>

  تو در سراب عشق هم ، به من نظر نمی کنی                                                                       <\/h1>

به چشم من که می رسی ، فقط سکوت می کنی<\/h1>

<\/h1>

  اگر کسی در دل توست ، بگو کنار می روم                                                                   <\/h1>

گناه کن به جای تو بر سر دار می روم <\/h1>

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/4/23:: 8:35 عصر     |     () نظر

   1   2   3   4   5      >


head>

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس