بیل گیتس پولدارترین فرد روی زمین میگه : شما وقتی به پدر و مادرتون میگین که اونها خیلی کسل کننده و قدیمی هستند یادتون باشه اونها وقتی به سن شما بودن یا مثل شما بودن یا از شما شادتر کلمات کلیدی:
می خواهم برایت بهترین دوستی باشم که تاکنون داشته ای. می خواهم که گوش جان به سخنانت بسپارم؛ حتی اگر در مشکلات خود غرق شده باشم، آن گونه که هیچ کس تاکنون چنین نکرده. می خواهم تا هر زمان که مرا طلبیدی در کنارت باشم، نه اکنون، بلکه هر زمان که خودت می خواهی. می خواهم رفیق شفیقت باشم، می خواهم تو را به اوج برسانم. خواه توانش را داشته باشم، خواه از انجام آن ناتوان باشم. می خواهم به گونه ای با تو رفتار کنم که گویی اولین روز تولد توست نه آن روز خاص، که تمام روزهای سال. به حرف هایت گوش خواهم داد. نصیحتت می کنم. هم بازی ات می شوم. گاهی اوقات می گذارم که برنده شوی. در کنارت می مانم. در آن زمان که آهنگ نبرد کنی، در کشاکش مبارزه با زندگی برایت دعا می کنم. می خواهم برایت بهترین دوستی باشم که تاکنون داشته ای. امروز، فردا و فرداهای دیگر تا آخرین لحظه حیاتم می پرسی چرا ؟! زیرا تو نیز برایم بهترین دوستی هستی که تاکنون داشته ام! راست دو ستان عزیز نظر یاد تو ن نره کلمات کلیدی:
خیلی سخته چیزی که تا دیشب بود یادگاری * صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی * بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا * میسوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا خیلی سخته اگه عمر جادوی شعرت تموم شه نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه خیلی سخته تا یه روزی حرفای اون باورت شه * نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه * تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه خیلی سخته بی بهونه میوه های کال و چیدن * به خدا کم غصه ای نیست چند روزی تو رو ندیدن خیلی سخته که دلی رو با نگاهت دزدیده باشی وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی * از خودت می پرسی یعنی میشه اون بره زمانی؟ خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه * بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه * چقدر را از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن چقدر قشنگه اما واسه کسی شکستن خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت * اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت خیلی سخته بودن تو واسه اون بشه یه عادت * دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت خیلی سخته که دله تو نکنه قصد تلافی * تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی خیلی سخته بری یه شب واسه چیدن ستاره * ولی تارسیدی اونجاببینی روز شد دوباره خیلی سخته که منو تو همیشه با هم بمونیم انقد عاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم کلمات کلیدی:
دریک شرکت تجاری انگلیسی حسابدار به خاطر یک اشتباه ، حدود 20 میلیون دلار به شرکت ضرر زد بلافاصله تصمیم گرفت استعفا دهد اما در کمال تعجب دید که مدیر عامل استعفایش را رد کرد . وقتی علت را پرسید ، گفت وقتی خیلی خرجت نکرده بودم ، حسابدارم بودی ؛ حالا که 20 میلیون دلار خرجت کردم می خوای بری کلمات کلیدی:
گفتم: خسته ام گفتم: هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گذره گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی! گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟ گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه! گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟ گفتم: دلم گرفته گفتم: اصلا بی خیال! توکلت علی الله گفتم: خیلی چاکریم! و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره گفتم:... راستی نظر یادتون نره کلمات کلیدی:
قطره که از موندن در رودخانه ها خسته شده بود ، به خدا میگه : " آرزوم اینه که بزرگ تر بشم و رشت کنم من باید به جایی برسم که بتونم دریا بشم " خدا میگه : " ولی دریا شدن سخته ، برای رسیدن به دیا بایدخیلی سختی بکشی و با موانع زیادی برخورد میکنی دریا شدن راحت نیست " قطره میگه : " ولی من آرزوم اینه که دریا بشم و برای رسیدن به اون هر سختی رو تحمل میکنم " خدا قطره رو در رود به جریان میندازه ، قطره به سنگ برخورد میکنه صبر میکنه ، عبور میکنه ، منجمد میشه ، دوباره آب میشه ، آفتاب سوزان میادو قطره رو بخار میکنه ، قطره ابر میشه و همراه باران بر دل دریا فرود میاد . پس از مدتی قطره به خدا میگه : " زندگی برام تکراری شده این ، جایی نیست که من میخواستم ، دلم میخواد با ارزش تر بشم بزرگتر بشم و به کمال برسم " خدا قطره رو از دل دریا برمیداره و بر قلب انسانی میگذاره ، قطره جریان پیدا میکنه و همراه اشک انسان عاشقی خارج میشه و به نهایت زیبایی میرسه کلمات کلیدی:
دفتر عشـــق که بسته شـد دوستدار همیشگی شما کامبیز لطفا نظر یاد تون نره کلمات کلیدی:
شاید خطا کردم و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه ولی رفتی ؟!! و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت تمام بال هایش غرق در اندوه و غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران شد ... و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خو اهد رفت کس شاید خطا کردم و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه ولی رفتی ؟!! و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت تمام بال هایش غرق در اندوه و غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران شد ... و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خو اهد رفت کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد و من با آنکه می دانم تو هرگز از آن من نخواهی شد هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد . . . ی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد و من با آنکه می دانم تو هرگز از آن من نخواهی شد هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد . . . کلمات کلیدی:
سلام من کامبیز هستم خیلی دوست داشتم همه عزیزانی رو که با نظرهای قشنگشون منو به نوشتن امیدوار کردن ببینم امروز داشتم فکر می کردم عکس خودمو بزارم تو وبلاگ تو این مدت با خیلی از عزیزان آشنا شدم خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم بعضی از دوستها می گن چرا همش از غم عشق می نویسی ؟ ببنین عشق همش شادی نیست عشق غم هم داره اشک داره انتظار داره ووووووو................ من عشق رو با غمش دوست دارم . عشقی که بدون زحمت بدست بیاد فکر نکنم زیاد لذت داشته باشه امیدوارم همه عاشق ها به عشق خودشون برسن و هیچ تنها و غریبی پیدا نشه ...... دوستدار همیشگی شما کامبیز تنها کلمات کلیدی:
سرش را پایین انداخت و رفت سیگاری روشن کرد و به جایی می رفت که هیچ وقت پیدایش نکنند آسمان داشت به خاطر سرنوشت تلخ او اشک می ریخت باد از غصه زوزه می کشید برق چشمان آسمان ناخداگاه زمین بی روح را روشن می کرد انگار آسمان چند صباحی بود اینجور اشک نریخته بود زمین و زمان برای او لباس ماتم پوشیده بودند راه می رفت و زیر لب زمزمه ای می کرد هیچ جز حسرت نباشد کار من این آخر خط است نمی دونم چرا ولی احساس می کنم به آخر خط رسیدم دیگه کم آوردم بریدم شایدم بریدن مهرشو یک روز از همین روزا سر به بیابون میزارم آن روز است که تو باید تمامی بیابان ها رو بگردی ولی افسوس اون زمان من دیگه نیستم فقط یاد من است که به جا مونده.... از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بی کرانه میخواهم کلمات کلیدی:
وضعیت من در یاهـو
کا مبیز
سلام بر دوستان عزیزم من کامبیز 25ساله از ماهدشت هستم این وبلاک برای بهترین و تنها کسی که وار د زندگیم شده تنظیم می کنم کا مبیز
م" alt="این نیز بگذرد ... - به روز رسانی : 4:41 ع 93/12/4
عنوان آخرین نوشته : دموکراسی" width='85' >
جزین
عشق سرخ من
یاوران کتاب
سکوت خیس
سایه
سکوت ابدی
هم نفس
حقوقی و فقهی
أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون
رنگین کمان
حباب خیال
سفیر دوستی
ستاره
دلنوشته ها
.: شهر عشق :.
دنیای کامپیوتر و شبکه
بچه ها من تنهام!!!کمک
مهاجر
عشق گمشده
جوجولی
آموزشی- روانشناسی
درس های زندگی
قافیه باران
من.تو.خدا
حرم الشهدا
بنفشه ی صحرا
کلبه تنهایی
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
جبهه فرهنگی امام روح الله مازندران محمودآباد
مرگ عاشق
مکاشفه مسیح
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
بی خیال بابا بخند
کنج دلتنگی های من!
اصولی رایانه
روستای چاهک
نبض شاهتور
می گذره ...
دفتر خاطرات من
عدالت جویان نسل بیدار
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
اللهم عجل لولیک الفرج
مهنازوپسراش
دنیای شادی
خوش مرام
خورجین عشق
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک...
*ایستگـــــــــــــــــــــــــــاه انـــــــــــــــــــــرژی*
دلگویه های دو خادم
« تندیس تک »
غلط غو لو ت
Cyberom UTM
بهار صداقت**
هنوز مال منی
زازران همراه اخر
عشق یعنی همه چیز
امیررضا حسنی
zoheir
آهنگهای بروز دنیا
هیچستان
برای خودم
ستاره خاموش
دوست خوب
اسمس بارون
جیگر نامه
* گل نرگس *
روستای الله آباد( تربت حیدریه)
جیگر طلا
سه ثانیه سکوت
طعم مهربانی
ایستگاه دلتنگی
جوک و خنده
خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی
شرکت مدرن سازه توربین(ساختمان سازی (برادران جلیلی))
آسمانی ها
آشنا
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
شیطون
آسمون عشق
خورشید نی ریز
انجمن تربیت بدنی
عسل....
جبهه مدیریت
ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ
تنها یک رویا
تنهایی
هر چی بخوای
بمب خنده
همه چیز اینجاست
تنها
کلینیک گیاهان آپارتمانی
زنبورعسل
عاشقانه
یکی بود هنوزهم هست
باران
sayeh.
منتظر عاشق
اهسته اهسته
دنیای این روزای من...
عاشقانه ها
جوونی کجایی...
روانشناسی _ مطالب جالب
شرکت نمین فیلتر
خرسند
همه چیز از همه جا
نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا )
جست وجوگر
کسب درآمد با مشاهده تبلیغات
ماه آسمون من
نور خدا
اس ام اس عاشقانه
تنهایی تنها...
داستان های زیبا وخواندنی
اس ام اس های خوشگل
دوست داشتنی
تنهایی من
عاشقانه
صبح صادق: وبلاگ خصوصی علی محبی
سلام خوش اومدین
پسر شمالی
بهترین اسلحه:عشق
دنیای نفیس
رنگارنگ
وابستگی
زهرا70
دلتنگی
عشقولانه ها
عاشقانها
پرنیان
بی صدا میخوانمت
سایه
قصه ها وافسانه های ملل
کلام راسخ
یه دنیا دلتنگی
نفوذی
دوست من
تنهایی
کیوکوشین کاراته
عشق بی انتها
عشق من عاشقتم
یاس کبود فاطمه
راه بی پایان..
همدردتو
دلنوشته های من
اصلاحات اساسی
0761
عشق آسمونی
برنامه نویسی پیشرفته - ساخت برنامه های حسابداری
دل تنگی های فهیمه
درد دلهای جوونی
هرجوردوست داری!
دنیای امروز
متن زیر تقریبا سرگذشت اکثر کسانیست که قدر عزیزترین چیز زندگیشون را نمیدونند و شاید سرگذشت تک تک ما :
وقتی که تو 1 ساله بودی، اون (مادر) بهت غذا میداد و تو رو می شست و به اصطلاح تر و خشک می کرد تو هم با گریه کردن و اذیت کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی
وقتی که تو 2 ساله بودی، اون، بهت یاد داد تا چه جوری راه بری تو هم این طوری ازش تشکر می کردی که ، وقتی صدات می زد ، محل نمیگذاشتی و فرار می کردی
وقتی که 3 ساله بودی، اون ، با عشق تمام غذایت را آماده می کرد تو هم با ریختن ظرف غذا ،کف اتاق ، ازش تشکر می کردی
وقتی 4 ساله بودی، اون برات مداد رنگی خرید تو هم، با رنگ کردن میز و دیوار ازش تشکر می کردی تا نشون بدی چقدر هنرمندی !
وقتی که 5 ساله بودی، اون لباس شیک به تنت کرد تا به تعطیلات بری تو هم، با انداختن خودت تو گِل، ازش تشکر کردی
وقتی که 6 ساله بودی، اون، تو رو تا مدرسه ات همراهی می کرد تو هم ، با فریاد زدنِ : من نمی خوام برم!، ازش تشکر کردی
وقتی که 7 ساله بودی، اون، برات وسائل بازی خرید تو هم، با پرت کردن توپ به پنجره همسایه کناری، ازش تشکر کردی
وقتی که 8 ساله بودی، اون، برات بستنی میخرید تو هم، با چکوندن (بستنی) به تمام لباست، ازش تشکر میکردی
وقتی که 9 ساله بودی، اون ، هزینه کلاس های اضافی تو رو پرداخت تو هم، بدون زحمت دادن به خودت برای یاد گیری ازش تشکر کردی و بجاش فقط فکر مسخره بازی بودی
وقتی که 10 ساله بودی، اون، تمام روز رو معطل تو بود و رانندگی کرد تا تو رو از تمرین فوتبال به کلاس تقویتی و از اونجا به جشن تولد دوستانت ببره تو هم ، با بیرون پریدن از ماشین، بدون اینکه پشت سرت رو هم نگاه کنی ازش تشکر کردی
وقتی که 11 ساله بودی اون تو و دوستت رو برای دیدن فیلم به سینما برد تو هم ازش خواستی که در یه ردیف دیگه بشینه و بگذاره که راحت باشین و اینجوری ازش تشکر کردی و زحمت کشیده !
وقتی که 12 ساله بودی، اون تو رو از تماشای بعضی برنامه های تلویزیون و ماهواره بر حذر داشت تو هم، صبر کردی تا از خونه بیرون بره و کار خودت را بکنی و و اینجوری ازش تشکر کردی
وقتی که 13 ساله بودی، اون بهت پیشنهاد داد که موهاتو اصلاح کنی تو هم، ایجوری ازش تشکر کردی : تو سلیقه ای نداری ، من هر جور راحتم زندگی میکنم ، قیافم مثل این بچه بسیجی ها باشه خوبه !
وقتی که 14 ساله بودی، اون، هزینه اردو یک ماهه تابستانه تو رو پرداخت کرد تو هم،ازش تشکر کردی ، با فراموش کردن زدن یک تلفن یا نوشتن یک نامه ساده
وقتی که 15 ساله بودی، اون از سرِ کار برمی گشت و می خواست که تو رو در آغوش بگیره و ابراز محبت کنه
تو هم با قفل کردن درب اتاقت! نمی ذاشتی که وارد اتاقت بشه و اینجوری ازش تشکر کردی که خستگیش کاملا در بره
وقتی که 16 ساله بودی، اون بهت یاد داد که چطوری ماشینش رو برونی و به تو رانندگی یاد داد تو هم هر وقت که می تونستی ماشین رو بر می داشتی و می رفتی و بعضی وقتها هم خوردش میکردی
وقتی که 17 ساله بودی، وقتیکه اون منتظر یه تماس مهم بود تمام شب رو با تلفن صحبت کردی و، اینطوری ازش تشکر کردی
وقتی که 18 ساله بودی، اون ، در جشن فارغ التحصیلی دبیرستانت، از خوشحالی گریه می کرد تو هم ، بخاطر این همه زحمتی که برات کشیده بود تا تموم شدن جشن، پیش مادرت نیومدی
وقتی که 19 ساله بودی، اون، شهریه دانشگاهت رو پرداخت، همچنین، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد تو هم با گفتن یه خداحافظِ خشک و خالی ، بیرون خوابگاه ازش جدا شدی ، به خاطر اینکه نمی خواستی بهت بگن بچه مامانی و اون هموم جا خشکش زد
وقتی که 20 ساله بودی، اون، ازت پرسید که، آیا شخص خاصی(به عنوان همسر) مد نظرت هست؟ تو هم ، ازش تشکر کردی با گفتنِ: به تو ربطی نداره من خودم واسه زندگیم بلدم تصمیم بگیرم
وقتی که 21 ساله بودی، اون، بهت پیشنهاد یک خط مشی برای آینده ات داد تو هم، با گفتن این جمله ازش تشکر کردی : من نمی خوام مثل تو باشم ، فکرای تو قدیمی است و دنیا عوض شده
وقتی که 22 ساله بودی، اون تو رو، در جشن فارغ التحصیلی دانشگاهت در آغوش گرفت تو هم ازش پرسیدی هزینه سفر به اروپا را برام تهیه میکنی
وقتی که 23 ساله بودی، اون، برای اولین آپارتمانت ، بجای کاد یه عالمه اثاثیه داد تو هم پیش دوستات بهش گفتی : اون اثاثیه ها چقدر زشت هستن
وقتی که 24 ساله بودی، اون دارایی های تو رو دید و در مورد اینکه ، در آینده می خوای با اون ها چی کار کنی، ازت سئوال کرد تو هم چون دیگه هیکلت بزرگتر از اون شده بود با دریدگی و صدایی (که ناشی از خشم بود) فریاد زدی : مــادررر ، لطفاً ، با من کل کل نکنید اعصاب ندارم
وقتی که 25 ساله بودی، اون، کمکت کرد تا هزینه های عروسی رو پرداخت کنی، و در حالی که گریه می کرد بهت گفت که: دلم خیلی برات تنگ می شه تو هم بجاش یه جای دور رو برای زندگیت انتخاب کردی که مادرت مزاحم نباشه
وقتی که 30 ساله بودی، اون، از طریق شخص دیگه ای فهمید که تو بچه دار شدی و به تو زنگ زد تو هم با گفتن این جمله ،ازش تشکر کردی، "همه چیز دیگه تغییر کرده" و چون خانومت میخواست بره پارک فوری قطع کردی
وقتی که 40 ساله بودی، اون، بهت زنگ زد تا سالگرد وفات پدرت رو یادآوری کنه تو هم با گفتن"من الان خیلی گرفتارم" ازش تشکرکردی و بهش تسلیت گفتی
وقتی که 50 ساله بودی، اون، دیگه خیلی پیر بود و مریض شد و به مراقبت و کمک تو احتیاج داشت تو هم با سخنرانی کردن در مورد اینکه والدین، سربار فرزندانشون می شن، ازش تشکر کردی
و سپس، یک روز بهت میگن مادرت در تنهائی مرده و چند روز بعد جنازه بو گرفته اون را همسایه ها پیدا کردن و تو ............ و تو راحت میشی ، اما تمام کارهایی که تو (در حق مادرت) انجام ندادی، مثل تندر بر قلبت فرود میاد چون دیگه کسی نیست که فقط بخاطر خودت نه بخاطر چیزهای دیگه ، تو رو از صمیم قلب دوست داشته باشه
اگه مادرت،هنوز زنده هست، فراموش نکن که بیشتر از همیشه بهش محبت کنی ... و، اگه زنده نیست، محبت های بی دریغش رو فراموش نکن و به راحتی از اونها نگذر و از خدا بخواه که اونها را بیامرزه
همیشه به یاد داشته باش که به مادرت محبت کنی و اونو دوست داشته باشی، چون در طول عمرت فقط یک مادر داری ولی هزاران دوست ، هزاران فرصت تفریح ، هزاران ساعت وقت برای کارهای دیگه و .........
امروز وقتی مادرم را دیدم رویش را میبوسم و بهش میگم مامانی دوستت دارم و به دوستانم هم میگم که من از ته قلبم مامانم را دوست دارم
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.::از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53)::.
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم (ق/16) ::.
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.::منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)::.
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل می کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می کنن (حج/11) ::.
دیگه چیزی برای گفتن نداشتم.
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماسرو