باز شب شد چقدر تنهایم گفته بودی که شبی می آیم باز شب شد و از پنجره ام همچنان راه تو را می پایم کنج این پنجره ها شب همه شب منم و گریه و های و هایم پشت این پنجره ها تا به سحر پنجه بر پیکر شب می سایم نکند بیهوده عمر خود را پشت این پنجره می فرسایم نکند بیهوده تکرار شود قصه ی چشم به راهی هایم باز چون دیشب و شب های دگر می روم پنجره را بگشایم باز شب شد شب و از پنجره ام همچنان راه تو را می پایم... تا کدوم ستاره دنبال تو باشم تا کدوم ستاره دنبال تو باشم تا کجا بی خبر از حال تو باشم مگه میشه از تو دل برید و دل کند بگو می خوام تا ابد مال تو باشم از کسی نیس که نشونی تو نگیرم به تو روزی میرسم من که بمیرم هنوزم جای دو دستات خالی مونده تا قیامت توی دستای حقیرم خاک هر جاده نشسته روی دوشم کی میاد روزی که با تو روبرو شم من که از اول قصه گفته بودم غیر تو با سایه م نمی جوشم کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
واسه لحظاتی مهمان دلم بودی خیلی راحت دعوت شدی به مهمانی زندگیم... میدونم رسم مهمان نوازی را خوب به جا آوردم...درسته که خداحافظی نکردی و رفتی... حرفی نیست. منظورم این نبود و رفتنت را به فال نیک می گیرم... تو از اول اومده بودی بری... چی شد به همین زودی به همین آسونی جا زدی... به جای اینکه در کنار عاشقت باشی در کنار یه غریبه زود آشنا نشسته ای... میزبان دل اون شدی... ؟؟؟!!!اشکالی نداره من هم خوابیدم تو گورستان خاطرات... اگه می بینی گلایه ای از من به تو نمیرسه به خاطر اینه که از خودم گذشتم تا تو بفهمی که هنوزم ......هنوزم....دوستت دارم... ولی تو هرگز نفهمیدی اشکای من بدرقه راه کی شدن..... تو ندونستی من چه ها از بی تو بودنها کشیدم و تاوان عاشق بودنم را چگونه با تلخی پس میدم... بگذریم از این گلایه های کهنه... نمیدونم چرا وقتی می خوام از تو بنویسم ناخوداگاه به سوی گلایه میرم... شاید می خوام سبک بشم وحرفایی که وقتی رفتی نتونستم بهت بگم را به نگارش در بیارم... شاید هم گلایه هایی که دلم نیومد پیش تو به زبان بیارم حداقل بنویسم... اینو مطمئنم روزی می فهمی که دل عاشق و امیدواری را شکستن چقدر گناهه... هر وقت هم بفهمی دیر نیست... خیلی دیره... این دل دیگه انتظاری از تو نداره...! درسته خوب فهمیدی با همین الکی خوش بودنام تونستم باورم را ارضا کنم که تو دیگه نیستی... نیستی...در بازی عشقمون چه گناهکار باشی چه بی تقصیر من از سر تقصیراتت گذشتم... باید گذشت کرد... از گناه بی تفاوت بودنت هم می گذرم... باز میگم خدا پشت و پناهت... کلمات کلیدی:
اگر دریای دل آبی است تویی فانوس زیباییش اگر آئینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش تو یعنی دسته ای گل را از آن سوی افق چیدن تو یعنی پاکی باران تویعنی لذت دیدن تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن تو یعنی از سحر تا به شب به زیبایی درخشیدن تویعنی یک کبوتر را به تنهایی رها کردن خدای آسمانها را به آرامی صدا کردن تو یعنی چتری از احساس برای قلب بارانی تو یعنی پیک آزادی برای روح زندانی.... کلمات کلیدی:
الکی بگم جدا شیم...! تو بگی که نمی تونم... من فقط عاشق اینم،بگی از همه بیزاری... دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری...! من فقط عاشق اینم،عمری از خدا بگیرم... اونقدر زنده بمونم؛ تا به جای تو بمیرم... من فقط عاشق اینم،روزایی که با تو تنهام، کار و بار زندگیمو بذارم برای فردام... من فقط عاشق اینم،وقتی از همه کلافم، بشینم یه گوشه ی دنج؛ مو های تو رو ببافم... عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم؛ حواست به من نباشه، دزدکی تو رو ببینم... من فقط عاشق اینم،عمری از خدا بگیرم... انقدر زنده بمونم؛ تا به جای تو بمیرم... کلمات کلیدی:
وقتی که دار در حال آماده شدن بود ، فکر نمی کرد سرنوشت به این شکل برایش رقم خورده باشد. از ترس عروسکش را محکم به آغوش کشید. کسی کاری از دستش بر نمی آمد ، حتی مادرش. چاره ای نداشت جز اینکه برای خرج خودش و مادرش با این سن کم توی این زیرزمین تاریک پای دار قالی بنشیند. کلمات کلیدی:
اگر همه ما قرار بود درباره عشقمان بنویسم فکرمی کردید چند صفحه راسیاه می کردیم؟ و اگر قرار بود هر روز مطلبی درباره احساس و عشقمون بنویسیم تا چه مدتی میتوانستیم مطالب غیرتکراری بنویسیم !چرا بعضی ازما به عشقمان می گوییم یک دنیا حرف داریم که باید به او بگوییم،آیا اگر قرار باشد همه آنها را بنویسیم بیش ازچند صفحه میتوانیم بنویسیم؟ من فکر میکنم خودم جواب برخی سوالها را دارم . بعض وقتها عشق یک نفرآنقدربردل آدم سنگینی می کند که آدم فکر میکنه یک دنیا رادر دل خود جا داده است. در حقیقت ما یک دنیا حرف نداریم ما یک دل احساس داریم .اگر قراربود احساس خودمان راهرروزمی نوشتیم شاید هر روز مینوشتیم " دوستت دارم " و کسانی که عشقی در دل دارند میدانند که این جمله هرگز تکراری نخواهد شد وهربا شنیدن آن ( یا بهتر بگم فهمیدن آن ) حتی از خواندن یک کتاب حرفهای عاشقانه ارزش بیشتری دارد. زمانیست که می شنوی کسی می گوید که "دوستت دارم ." کلمات کلیدی:
فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات با پایتخت فرستاده شدند. فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: ای سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟ سردار پاسخ داد: ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود. فرمانروا پرسید: و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟ سردار گفت: آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد! فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد. سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید: آیا دیدی سرسرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟ همسر سردار گفت: راستش را بخواهی، من به هیچ چیزی توجه نکردم. سردار با تعجب پرسید: پس حواست کجا بود؟ همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند کلمات کلیدی:
دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... کلمات کلیدی:
وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود: دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار مىشود دعوت مىکنیم. کلمات کلیدی:
وضعیت من در یاهـو
کا مبیز
سلام بر دوستان عزیزم من کامبیز 25ساله از ماهدشت هستم این وبلاک برای بهترین و تنها کسی که وار د زندگیم شده تنظیم می کنم کا مبیز
م" alt="این نیز بگذرد ... - به روز رسانی : 4:41 ع 93/12/4
عنوان آخرین نوشته : دموکراسی" width='85' >
جزین
عشق سرخ من
یاوران کتاب
سکوت خیس
سایه
سکوت ابدی
هم نفس
حقوقی و فقهی
أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون
رنگین کمان
حباب خیال
سفیر دوستی
ستاره
دلنوشته ها
.: شهر عشق :.
دنیای کامپیوتر و شبکه
بچه ها من تنهام!!!کمک
مهاجر
عشق گمشده
جوجولی
آموزشی- روانشناسی
درس های زندگی
قافیه باران
من.تو.خدا
حرم الشهدا
بنفشه ی صحرا
کلبه تنهایی
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
جبهه فرهنگی امام روح الله مازندران محمودآباد
مرگ عاشق
مکاشفه مسیح
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
بی خیال بابا بخند
کنج دلتنگی های من!
اصولی رایانه
روستای چاهک
نبض شاهتور
می گذره ...
دفتر خاطرات من
عدالت جویان نسل بیدار
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
اللهم عجل لولیک الفرج
مهنازوپسراش
دنیای شادی
خوش مرام
خورجین عشق
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک...
*ایستگـــــــــــــــــــــــــــاه انـــــــــــــــــــــرژی*
دلگویه های دو خادم
« تندیس تک »
غلط غو لو ت
Cyberom UTM
بهار صداقت**
هنوز مال منی
زازران همراه اخر
عشق یعنی همه چیز
امیررضا حسنی
zoheir
آهنگهای بروز دنیا
هیچستان
برای خودم
ستاره خاموش
دوست خوب
اسمس بارون
جیگر نامه
* گل نرگس *
روستای الله آباد( تربت حیدریه)
جیگر طلا
سه ثانیه سکوت
طعم مهربانی
ایستگاه دلتنگی
جوک و خنده
خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی
شرکت مدرن سازه توربین(ساختمان سازی (برادران جلیلی))
آسمانی ها
آشنا
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
شیطون
آسمون عشق
خورشید نی ریز
انجمن تربیت بدنی
عسل....
جبهه مدیریت
ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ
تنها یک رویا
تنهایی
هر چی بخوای
بمب خنده
همه چیز اینجاست
تنها
کلینیک گیاهان آپارتمانی
زنبورعسل
عاشقانه
یکی بود هنوزهم هست
باران
sayeh.
منتظر عاشق
اهسته اهسته
دنیای این روزای من...
عاشقانه ها
جوونی کجایی...
روانشناسی _ مطالب جالب
شرکت نمین فیلتر
خرسند
همه چیز از همه جا
نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا )
جست وجوگر
کسب درآمد با مشاهده تبلیغات
ماه آسمون من
نور خدا
اس ام اس عاشقانه
تنهایی تنها...
داستان های زیبا وخواندنی
اس ام اس های خوشگل
دوست داشتنی
تنهایی من
عاشقانه
صبح صادق: وبلاگ خصوصی علی محبی
سلام خوش اومدین
پسر شمالی
بهترین اسلحه:عشق
دنیای نفیس
رنگارنگ
وابستگی
زهرا70
دلتنگی
عشقولانه ها
عاشقانها
پرنیان
بی صدا میخوانمت
سایه
قصه ها وافسانه های ملل
کلام راسخ
یه دنیا دلتنگی
نفوذی
دوست من
تنهایی
کیوکوشین کاراته
عشق بی انتها
عشق من عاشقتم
یاس کبود فاطمه
راه بی پایان..
همدردتو
دلنوشته های من
اصلاحات اساسی
0761
عشق آسمونی
برنامه نویسی پیشرفته - ساخت برنامه های حسابداری
دل تنگی های فهیمه
درد دلهای جوونی
هرجوردوست داری!
دنیای امروز
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید 5 دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال میکنید و اگر من جوابش را نمیدانستم من 5 دلار به شما میدهم.
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامهنویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید 5 دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما میدهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامهنویس بازى کند. برنامهنویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 5 دلار بود به برنامهنویس داد. حالا نوبت خودش. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا میرود 3 پا دارد و وقتى پائین میآید 4 پا؟» برنامهنویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat ) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از 3 ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و 50 دلار به او داد. مهندس مودبانه 50 دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 5 دلار به برنامهنویس داد و رویش را برگرداند و خوابید ...
به نظرم خوشبختی یعنی اینکه بدونی یک نفردوستت داره وشیرین
ترین لحظه ها
میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....
رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......
حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....
میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....
برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...
آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...
دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت.
صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....
اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مىشدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مىشدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آنها در اداره مىشده که بوده است. این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت10 به سالن اجتماعات کشاند… رفته رفته که جمعیت زیاد مىشد هیجان هم بالا مىرفت. همه پیش خود فکر مىکردند: این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!
کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مىرفتند و وقتى به درون تابوت نگاه
مىکردند ناگهان خشکشان مىزد و زبانشان بند مىآمد. آینهاى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مىکرد، تصویر خود را مىدید. نوشتهاى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود: تنها یک نفر وجود دارد که مىتواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جز خود شما. شما تنها کسى هستید که مىتوانید زندگىتان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مىتوانید بر روى شادىها، تصورات و موفقیتهایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مىتوانید به خودتان کمک کنید… زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدینتان، شریک زندگىتان یا محل کارتان تغییر مىکند، دستخوش تغییر نمىشود.
زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مىکند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مىباشید