آمار سایت

قالب وبلاگ

کد نمایش آب و هوا

کد نمایش آب و هوا

آمار سایت

قالب وبلاگ

مرداد 90 - ستاره سهیل


ساعت فلش

کد نمایش آب و هوا

کد نمایش آب و هوا

مرد را آن بهاست که بدان نیک داناست آن ارزى که مى‏ورزى ، [ و این کلمه‏اى است که آن را بها نتوان گذارد ، و حکمتى همسنگ آن نمى‏توان یافت و هیچ کلمه‏اى را همتاى آن نتوان نهاد . ] [نهج البلاغه]

فال حافظ

ستاره سهیل
درباره



ستاره سهیل

وضعیت من در یاهـو
کا مبیز
سلام بر دوستان عزیزم من کامبیز 25ساله از ماهدشت هستم این وبلاک برای بهترین و تنها کسی که وار د زندگیم شده تنظیم می کنم کا مبیز
پیوندها
قاصدک
جزین
عشق سرخ من
یاوران کتاب
سکوت خیس
سایه
سکوت ابدی
هم نفس
حقوقی و فقهی
أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون
رنگین کمان
حباب خیال
سفیر دوستی
ستاره
دلنوشته ها
.: شهر عشق :.
دنیای کامپیوتر و شبکه
بچه ها من تنهام!!!کمک
مهاجر
عشق گمشده
جوجولی
آموزشی- روانشناسی
درس های زندگی
قافیه باران
من.تو.خدا
حرم الشهدا
بنفشه ی صحرا
کلبه تنهایی
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
جبهه فرهنگی امام روح الله مازندران محمودآباد
مرگ عاشق
مکاشفه مسیح
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
بی خیال بابا بخند
کنج دلتنگی های من!
اصولی رایانه
روستای چاهک
نبض شاهتور

می گذره ...
دفتر خاطرات من
عدالت جویان نسل بیدار
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
اللهم عجل لولیک الفرج
مهنازوپسراش
دنیای شادی
خوش مرام
خورجین عشق
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک...
*ایستگـــــــــــــــــــــــــــاه انـــــــــــــــــــــرژی*
دلگویه های دو خادم
« تندیس تک »
غلط غو لو ت
Cyberom UTM
بهار صداقت**
هنوز مال منی
زازران همراه اخر
عشق یعنی همه چیز
امیررضا حسنی
zoheir
آهنگهای بروز دنیا
هیچستان
برای خودم
ستاره خاموش
دوست خوب
اسمس بارون
جیگر نامه
* گل نرگس *
روستای الله آباد( تربت حیدریه)
جیگر طلا
سه ثانیه سکوت
طعم مهربانی
ایستگاه دلتنگی
جوک و خنده
خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی
شرکت مدرن سازه توربین(ساختمان سازی (برادران جلیلی))
آسمانی ها
آشنا
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
شیطون
آسمون عشق
خورشید نی ریز
انجمن تربیت بدنی
عسل....
جبهه مدیریت
ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ
تنها یک رویا
تنهایی
هر چی بخوای

بمب خنده
همه چیز اینجاست
تنها
کلینیک گیاهان آپارتمانی
زنبورعسل
عاشقانه
یکی بود هنوزهم هست
باران
sayeh.
منتظر عاشق
اهسته اهسته
دنیای این روزای من...
عاشقانه ها
جوونی کجایی...
روانشناسی _ مطالب جالب
شرکت نمین فیلتر
خرسند
همه چیز از همه جا
نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا )
جست وجوگر
کسب درآمد با مشاهده تبلیغات
ماه آسمون من
نور خدا
اس ام اس عاشقانه
تنهایی تنها...
داستان های زیبا وخواندنی
اس ام اس های خوشگل
دوست داشتنی
تنهایی من
عاشقانه
صبح صادق: وبلاگ خصوصی علی محبی
سلام خوش اومدین
پسر شمالی
بهترین اسلحه:عشق
دنیای نفیس
رنگارنگ
وابستگی
زهرا70
دلتنگی
عشقولانه ها
عاشقانها
پرنیان
بی صدا میخوانمت
سایه
قصه ها وافسانه های ملل
کلام راسخ
یه دنیا دلتنگی
نفوذی
دوست من
تنهایی
کیوکوشین کاراته
عشق بی انتها
عشق من عاشقتم
یاس کبود فاطمه
راه بی پایان..
همدردتو
دلنوشته های من
اصلاحات اساسی
0761
عشق آسمونی
برنامه نویسی پیشرفته - ساخت برنامه های حسابداری
دل تنگی های فهیمه
درد دلهای جوونی
هرجوردوست داری!
دنیای امروز
آرشیو یادداشت‌ها

زانوهامو بغل کرده بودمو نشته بودم کنار دیوار

دیدم یه سایه افتاد روم

سرم رو آوردم بالا

نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم

تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد

گفت:تنهایی

گفتم:آره

گفت:دوستات کوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن

گفتی: تو که می گفتی بهترین هستن!

گفتم:اشتباه کردم

گفتی: منو واسه اونا تنها گذاشتی

گفتم:نه

گفتی:اگه نه،پس چرا یاد من نبودی؟

گفتم:بودم

 

گفتی:اگه بودی،پس چرا اسمم رو نبردی ؟

گفتم:بردم، همین الان بردم

گفتی:آره،الان که تنهایی،وقت سختی

گفتم:…..(گر گرفتم از شرم-حرفی واسه جواب نداشتم)

-سرمو اینداختم پایین-گفتم:آره

گفتم:تو رفاقتت کم آوردم،منو بخش

گفتی:ببخشم؟

گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داری

گفتی:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟

تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارم

گفتم:فقط شرمندتم

گفتی:حالا چرا تنها نشستی؟

گفتم:آخه تنهام

گفتی:پس من چی رفیق؟

من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشت

من که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارن

اما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منو

من همیشه دوست دارم،حتی اگه منو تنها بزاری،

همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشی

اما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوست دارم

دیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو اینداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط کردم

گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم

گفتم دوست دارم…

گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقیییییییییییییییی

بغلت کردم گفتم:تو بن بست رفیقی

یک کلام،خدا تو بهترینی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/13:: 7:7 عصر     |     () نظر

توی بازار زندگی هر کسی غرفه ای زده و دلش رو به بهایی می فروشه .

یکی برق سکه های زرین عشق چشمش را می گیرد و یکی محو سکه های سیمین مهر می شود .

البته سر خیلی ها هم کلاه می ره و سکه های تقلبی یهشون می دن و تمام سرمایشون که همون دلشون باشه رو می برن .

 اما همیشه یه چیزی یادت باشه اونی که یه کیسه پر از سکه نشونت می ده بهترین مشتری نیست شاید اون یکی از همونایی باشه که بخواد سرت کلاه بذاره .

اما اون کسی که یه گوشه کز کرده و بهت نگاه می کنه و توی دستش یه سکه بیشتر نیست و تو اصلا بهش اهمیت نمی دی حتی نگاشم نمی کنی و از خودت می رونیش و با خودت می گی ارزش دل من بالاتر از این حرفاست . شاید همون ادم بهترین مشتری باشه . شاید همون یه سکه تموم داراییش باشه و اومده که دلت رو به قیمت تموم داراییش بخره . اون بیشترین قیمت رو پیشنهاد می کنه .

خوب فکر کن و مراقب باش دلت رو با کی و به چه قیمتی معامله می کنی .

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/1:: 6:33 عصر     |     () نظر

مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.
پیاده‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه‌بان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»
دروازه‌بان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.»
- «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم.»
دروازه‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «می‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می‌خواهد بنوشید.»
- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.

مرد خیلی ناامید شد؛ چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: روز به خیر
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنه‌ایم، من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید.
مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.


مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود!
- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/1:: 6:28 عصر     |     () نظر

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.

یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.

یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.

دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو 206 نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو 206 نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.

زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.

امّا داماد از جایش تکان نخورد!!!!

او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.

همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود:
 «متشکرم! از طرف پدر زنت


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/1:: 6:25 عصر     |     () نظر

گضنفر جان سلام ! ما اینجا حالمام خوب است .


امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد . این نامه را من میگویم و


جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این


گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند ،


‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند .



وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم .


پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 20 کیلومتری


خانه ما اتفاق میافته . ما هم 20 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم .


اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد .


آدرس جدید هم نداریم.. خواستی نامه بفرستی


به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی


را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن


بیان اینجا به همون آدرس گبلی بیان .


آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد .


اولیش 2 روز طول کشید ،‌دومیش 2 روز . ولی این هفته


دومیش بیشتر از اولیش طول کشید . گضنفر جان ،‌آن کت شلوار


نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم .


آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد .


ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم و جداگانه توی


کارتن مقوایی برایت فرستادم .


پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 2000نفر آدم


زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره


سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه


و شب میاد خونه. ببخشید معطل شدی. جعفر جان کفاش رفته بود


دستشویی حالا برگشت .



دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط


اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو


بیشتر نداره،‌اون هم دوتیکه است.. بهش گفتم ننه من


که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که


کدوم تیکه رو نپوشی .اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد.


هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر


میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی .


راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود



که بدنش را به آب دریا بندازن. حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت


زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده.


همین دیگه … خبر جدیدی نیست .


قربانت .. مادرت .


راستی : ‌گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم ،


‌ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود


و این نامه را برایت پست کرده بودم .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/1:: 6:23 عصر     |     () نظر

  

-دوست دارم!

-چندتا؟

 

- 2تا

 

-کمه

-یکی قد خودت یکی قد من

-کمه تموم می شه

-تموم نمی شه

.

.

.

تموم شد

کی تموم کرد ،من یا تو !

من تموم کردم تقصیر منه

نمی تونم جای تو باشم بگم باهام چیکار کنی

من نمی تونم خوب باشم...

دوست داشتن من فرق داشت

دیدی؟

تو هیچوقت فرقشو نفهمیدی

فک می کنی دوست داشتن یعنی باهاش حرف زدن

بهش دوستش دارم گفتن !

فرقش و بعدها می فهمی...

بهانه نبود برای تموم کردن

یه روزی می فهمی که کارم درست بود

.

من هنوزم دوست دارم

دیدی هنوز دوست دارم

دیدی دوست داشتن من واقعا فرق می کرد

نمی یای ولی بدون

احساساتمو مث همیشه لگد زدم

تا تو منطقی زندگی کنی

شایدم هنوز بهم فکر می کنی

شایدم منتظری

ولی تموم می شه

تو عاقل می شی

خوبیش اینه پشیمون نمی شی از رفتنم

روز اول یادته !

بیا دیگه واسه پر کردن تنهائیمون دنبال آدما نباشیم

بیا خودمون آدم بشیم

آدما ، آدمارو جا می زارن

جات گذاشتم

تو بی من قشنگتری

تو بی من راحت تری

تو بی من شاید درد بکشی

اما دردت روزی تموم می شه

تو با من بیشتر درد می کشیدی

.

اما من بی تو...

من با تو ...

واقعا چه زود تموم شد

از درک کردن واقعیت می ترسم

از اینکه تو قراره برای من خاطره بشی!

تو بهترین شرایطی همو پیدا کردیم

تو بدترین شرایطیه که از هم دوریم

وقتی که احساسات لگد مال می شه

و همشم تقصیر خودت باشه

من بیشتر از تو درد دارم!

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/1:: 6:18 عصر     |     () نظر

فرق بلال و خیار چیست؟ بلال در فیلم «محمد رسول الله» بازی کرده   ولی خیار در اون فیلم بازی نکرده  

شباهت بلال و خیار چیست؟ هیچکدامشان در «تایتانیک» بازی نکردند

.   چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبیلیو، سه تا دبیلیو می‌گذارند؟ چون کار از   محکم‌کاری عیب نمی‌کنه

چرا مار نمی‌تواند به مسافرت برود؟ چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد  

برای قطع جریان برق چه باید کرد؟ باید قبض آن را پرداخت نکرد  

آخرین دندانی که در دهان دیده می‌شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی

چطور می‌شود چهارنفر زیر یک چتر به‌ایستند و خیس نشوند؟ وقتی هوا آفتابی باشد   این کار را انجام دهند  

اگر سر پرگار گیج برود چه می‌کشد؟ بیضی 

اگر کسی قلبش ایستاده بود چه می‌کنید؟ برایش صندلی می‌گذاریم

چرا لک‌لک موقع خواب یک پایش را بالا می‌گیرد؟ چون اگر هر دو را بگیرد، می‌افتد

چرا دود از دودکش بالا می‌رود؟ چون ظاهرا چاره دیگری ندارد

چرا دو دوتا می‌شود پنج تا؟ چون علم پیشرفت کرده

اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده چیست؟ طلاق

ناف یعنی چه؟ ناف نمره صفری است که طبیعت به شکم بی‌هنر داده است

خط وسط قرص برای چیه؟ برای اینکه اگه با آب نرفت پایین با پیچ‌گوشتی بره

اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید که حرکت می‌کند چیست؟ مورچه‌ای است که شلوارلی پوشیده

چرا فیل از «سوراخ سوزن» رد نمی‌شه؟ برای اینکه ته دمش «گره» داره


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/1:: 6:11 عصر     |     () نظر

سوال     :
ده تا پرنده
    نشسته بودند روی سیم برق . یه شکارچی میاد یه

تیر میزنه به یکیشون. چند تا پرنده
روی سیم باقی میمونند ؟
 جواب
: بستگی به ملیت پرنده ها داره :

آمریکایی : پرنده دومی شیش لولش درمیاره یه فحش ناموسی میده و شکارچی رو میکشه و باقی پرنده ها لیوان مشروبشون رو میخورند و سری تکون میدند

چینی : سه تا از پرنده ها فرار میکنن و در یک گوشه خودشون تولید انبوه پرنده راه میندازن و شیش تای باقیمانده در یک چشم بهم زدن توسط هنرهای رزمی شکارچی رو به شیش قسمت مساوی تقسیم میکنند.

انگلیسی : یکی از پرنده ها خودشو میزنه به زخمی بودن و میندازه رو زمین و خودشو خیلی مظلوم نشون میده و بعد بقیه پرنده ها از فرصت استفاده میکنن میرن به زن شکارچی میگن که شکارچی مذبور دارای سه همسر و تعداد نامتنابهی بچه است، در نهایت پس از چند روز شکارچی توسط زنش و در خواب به قتل میرسه

عرب : پرنده دوم تا هفتم از ترس شلوارشون زرد میشه و پس از چند لحظه سکته میکنن میمیرن، دو تای باقیمونده سریع میرن پولاشونو ورمیدارن میرن خودشون یه تیر برق میخرن و تا آخر عمر بدون ترس بالاش زندگی میکنن

اسپانیایی : پرنده دوم گیتار دستش میگیره و حواس شکارچی رو پرت میکنه ، سومی و چهارمی میرن گاو همسایه رو صدا میکنن و پنجمی یه پارچه قرمز آویزوون میکنه روی شلوار شکارچی و گاو میزنه یارو رو لت وپار میکنه و در نهایت پنج تای باقیمانده کلاهاشونو میندازن هوا و میگن : هووولی

ایرانی : ابتدا نیم ساعت میگذره و هیچکس نه متوجه افتادن رفیقشون میشه و نه اصلاً صدای گلوله رو میشنوه چون همشون داشتن راجع به قسمت اخر نرگس بحث میکردند.... بعد دو تاشون میرن زیر جسد پرنده رو میگیرن سریعاً مراسم سوم و هفتم باشکوهی براش میگیرن و براش مقبره بزرگی میسازن و بعد از یکی دو ماه میگن که بیایید فکری کنیم که دیگه شکارچی ما رو نزنه و بعد از دو سال جلسات پیاپی به این نتیجه میرسن که اصلاً شکارچی مقصر نبوده و تقصیر انگلیسیها بوده که دوستشون تیر خورده چون در همون لحظه در یکصد کیلومتری اونجا یک انگلیسی داشته دماغشو پاک میکرده... بنابراین یک شب شکارچی رو دعوت میکنن خونشون و براش سوپ پرنده درست میکنن و از اینکه دوستشون در مسیر گلوله او بوده ازش معذرت میخوان و قول میدن هر هفته یکی از خودشون رو برای شکار شخصاً خدمت شکارچی برسه... حتماً میپرسید که شکارچی تو اون نیم ساعت اولیه داشته چیکار میکرده... حدستون کاملاً درسته ... چون حادثه مذکور در ایران رخ میداد تفنگ بعد از اولین شلیک منفجر میشه و طرف در این مدت داشته تلاش میکرده با موبایلش که آنتن نمیداد با اورژانس تماس بگیره بیان سراغش که بعد از نیم ساعت موفق میشه تماس بگیره ولی آمبولانس دیر میاد و شکارچی ما هسته هاشو از دست میده...!!!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/1:: 6:9 عصر     |     () نظر

  

  

دلم برای تنهایی  میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد 

مگر او چه گناهی کرده که تنها شده

جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد

 دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود.

تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم

از گریه چشمانش قرمز بود

برایش گریستم آخر او از تنهایی مرده بود

 تنهایی مردو من تنها تر شدم....

   


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/1:: 6:7 عصر     |     () نظر
<      1   2   3      


head>

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس