آمار سایت

قالب وبلاگ

کد نمایش آب و هوا

کد نمایش آب و هوا

آمار سایت

قالب وبلاگ

تو فقط نگاهش می کنی...فقط همین! - ستاره سهیل


ساعت فلش

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد نمایش آب و هوا

کد نمایش آب و هوا

با آبْ خود را از بوی آزارنده پاک کنید و به خودتان برسید که خداوند ـ عزّوجلّ ـ، بنده پلشتی را که هرکس کنارش بنشیند، از [بوی بد] او رنجه شود، دشمن می دارد . [امام علی علیه السلام]

فال حافظ

ستاره سهیل
سفارش تبلیغ
درباره



ستاره سهیل

وضعیت من در یاهـو
کا مبیز
سلام بر دوستان عزیزم من کامبیز 25ساله از ماهدشت هستم این وبلاک برای بهترین و تنها کسی که وار د زندگیم شده تنظیم می کنم کا مبیز
پیوندها
قاصدک
جزین
عشق سرخ من
یاوران کتاب
سکوت خیس
سایه
سکوت ابدی
هم نفس
حقوقی و فقهی
أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون
رنگین کمان
حباب خیال
سفیر دوستی
ستاره
دلنوشته ها
.: شهر عشق :.
دنیای کامپیوتر و شبکه
بچه ها من تنهام!!!کمک
مهاجر
عشق گمشده
جوجولی
آموزشی- روانشناسی
درس های زندگی
قافیه باران
من.تو.خدا
حرم الشهدا
بنفشه ی صحرا
کلبه تنهایی
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
جبهه فرهنگی امام روح الله مازندران محمودآباد
مرگ عاشق
مکاشفه مسیح
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
بی خیال بابا بخند
کنج دلتنگی های من!
اصولی رایانه
روستای چاهک
نبض شاهتور

می گذره ...
دفتر خاطرات من
عدالت جویان نسل بیدار
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
اللهم عجل لولیک الفرج
مهنازوپسراش
دنیای شادی
خوش مرام
خورجین عشق
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک...
*ایستگـــــــــــــــــــــــــــاه انـــــــــــــــــــــرژی*
دلگویه های دو خادم
« تندیس تک »
غلط غو لو ت
Cyberom UTM
بهار صداقت**
هنوز مال منی
زازران همراه اخر
عشق یعنی همه چیز
امیررضا حسنی
zoheir
آهنگهای بروز دنیا
هیچستان
برای خودم
ستاره خاموش
دوست خوب
اسمس بارون
جیگر نامه
* گل نرگس *
روستای الله آباد( تربت حیدریه)
جیگر طلا
سه ثانیه سکوت
طعم مهربانی
ایستگاه دلتنگی
جوک و خنده
خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی
شرکت مدرن سازه توربین(ساختمان سازی (برادران جلیلی))
آسمانی ها
آشنا
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
شیطون
آسمون عشق
خورشید نی ریز
انجمن تربیت بدنی
عسل....
جبهه مدیریت
ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ
تنها یک رویا
تنهایی
هر چی بخوای

بمب خنده
همه چیز اینجاست
تنها
کلینیک گیاهان آپارتمانی
زنبورعسل
عاشقانه
یکی بود هنوزهم هست
باران
sayeh.
منتظر عاشق
اهسته اهسته
دنیای این روزای من...
عاشقانه ها
جوونی کجایی...
روانشناسی _ مطالب جالب
شرکت نمین فیلتر
خرسند
همه چیز از همه جا
نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا )
جست وجوگر
کسب درآمد با مشاهده تبلیغات
ماه آسمون من
نور خدا
اس ام اس عاشقانه
تنهایی تنها...
داستان های زیبا وخواندنی
اس ام اس های خوشگل
دوست داشتنی
تنهایی من
عاشقانه
صبح صادق: وبلاگ خصوصی علی محبی
سلام خوش اومدین
پسر شمالی
بهترین اسلحه:عشق
دنیای نفیس
رنگارنگ
وابستگی
زهرا70
دلتنگی
عشقولانه ها
عاشقانها
پرنیان
بی صدا میخوانمت
سایه
قصه ها وافسانه های ملل
کلام راسخ
یه دنیا دلتنگی
نفوذی
دوست من
تنهایی
کیوکوشین کاراته
عشق بی انتها
عشق من عاشقتم
یاس کبود فاطمه
راه بی پایان..
همدردتو
دلنوشته های من
اصلاحات اساسی
0761
عشق آسمونی
برنامه نویسی پیشرفته - ساخت برنامه های حسابداری
دل تنگی های فهیمه
درد دلهای جوونی
هرجوردوست داری!
دنیای امروز
آرشیو یادداشت‌ها

یادت هست؟ نگاهم میکردی ؟ از میان شکاف در سرت را بیرون می آوردی و چشم میدوختی به گاری پدرم. ولی من هیچ زمان فرصت نکردم سیر نگاهت کنم.
تو میدانستی. هر روز همان ساعت لای درب را میگشودی. روسری کوچکت را که باد میزد من چه میخندیدم. و تو دستانت را از درب میکندی و روسری ات را می چسبیدی تا باد آنرا به تاراج نبرد. و من چقدر دلم میخواست باد ، روسری ات را میوزید و بر دستان من مینشاند تا تو میدویدی بیرون سراغ روسری ات و من شیطنت میکردم و آنرا به باد پس میدادم تا تو باز میدویدی و من سیر نگاهت میکردم. امااین اتفاق هیچ زمان نیفتاد. تو دو دستی رو سری ات را میچسبیدی و چشمان مشکی ات را به گاری پدرم میدوختی که نان خشک فریاد میکرد.

نمیدانم نان خشک اضافیتان را چه میکردید ؟ شاید هم اصلاً نان نمیخوردید. خانه ی شما آن بالا بود. آخر دنیا! آنقدر دور که تا محله ی شما ، تاول پای من میترکید و آفتاب داغ بالای سرم میرسید. خانه تان دور بود و من این راه را می آمدم تا ثانیه ای ، چشمان مشکی ات را برای رویایم قرض بگیرم.
میدانی؟ ما هم نان نمیخوردیم. اصلاً سفره مان را فروخته بودیم. سفره را که فروختیم ، پدرم گاری گرفت و نانمان را دادایم تا نمک بگیریم وتا نمک را بدهیم و نان بگیریم تا نان را بدهیم و نمک بگیریم. نان را برای نمک میخواستیم و نمک را برای نان.
کاش می آمدی از درز در ، بیرون و من روی گاری پدرم مینشاندمت و گاری را هل میدادم ، تا تو مثل خواهر کوچکم از ذوق جیغ بزنی و من شیطنت وار ، سریعتر گاری را هل دهم و تو دو دست کوچکت را محک به دسته ی گاری بگیری و من، سیر نگاهت کنم.
اما تو هیچ زمان نیامدی ، روی گاری پدرم ننشستی و من سیر نگاهت نکردم. پدرم که گاری اش را فروخت ، دیگر به محله ی شما نیامدیم و چشمانت را برای رویا قرض نگرفتم. نمیدانم تو باز هم آمدی لای درز درب یا نه؟ نمیدانم منتظرم ماندی یا نه؟ نمیدانم.
شاید گاری دیگری آمد و تو چشمانت را به او قرض دادی تا رویا بسازد. شاید گاری دیگری آمد و تو از درز درب نگاهش کردی و فقط نگاهش کردی و باد که آمد، دو دستی روسری ات را چسبیدی.
کاش میدانستم چشمانت در کدامین رویای دیگر بعد از من میرقصد و چه کسی رویای چشمان مشکی ات را لذت میبرد و تو ...فقط نگاهش میکنی ، فقط نگاهش میکنی! همین!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کا مبیز 90/5/13:: 10:9 عصر     |     () نظر


head>

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس